من

ساخت وبلاگ

ميتونستم وسط جنگ به دنيا بيام، توى بيغوله هاى يه شهر جنگ زده اما زنده،
ميتونستم عرب باشم، افغان باشم، ميتونستم يه دونده ى كنيايى باشم يا يه ژيمناست رومانيايى، ميتونستم يه مدل لهستانى باشم كه كك و مكى نداره روى صورت ش، ميشد متصدى صندوق يه فروشگاه خيلى معمولى توى يكى از شهرهاى اطراف يه جايى باشم كه موهاش رو پشت سر ش ميبنده و تى شرت يقه دار ميپوشه و ميخنده.
ميتونستم كارمند اداره ى پست باشم كه بى حوصله ست و براى آلبوم تمبر پسر كوچيك ش، تمبر هاى جالب نامه هاى مرجوعى رو برميداره. من ميتونستم پسر شادى باشم كه مدام ميخنده و با صداى بلند حرف ميزنه، ميتونستم كفش صندل بپوشم و توى ساحل خلوتى لم بدم و آفتاب بگيرم، من ميتونستم هرجايى به دنيا بيام، هركارى بكنم، هرطورى باشم،
ميتونستم شماره ى چهارصدو پنجاه و شيش ميليارد و صد و پنجاه هزار و خرده ای نباشم، ميتونستم هر عدد و رقم ديگه اى توى اداره ى ثبت احوال داشته باشم،
ميتونستم هزاره اى باشم، پشتو باشم، كرمانی باشم، لك باشم، سياه باشم، زرد باشم يا هر رنگ ديگه اى.
من يه ذره ى سرگردون بودم. يه ذره ى سرگردون كه سردرد هاى خاك برسرى رو انتخاب كرد، قد صد و هشتاد و شش سانتى رو، بيدار شدن هاى ساعت هفت و چهل دقيقه ى صبح رو، عينك مشكى و موهاى ژولیده رو!
من ميتونستم هرجايى باشم، هركارى بكنم، ميشد دونده باشم، جنگجو باشم، نويسنده، نقاش يا شاعر باشم، ميتونستم ترسو باشم، نابغه باشم و يا حتى ميتونستم غير معمولى باشم.
اما نميتونستم كه نباشم. من جبر "بودن" داشتم و مسئله فقط همين بود. من بايد صاحب يه اسم ميبودم، يه تن و يه زندگى كه هرچيزى ميتونست باشه.

20:22 چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ علی

روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:12